حقیقت راست و دروغ . کسی که سخنانش نه راست است و نه دروغ ، فيلسوف است. کسی که راست و دروغ برای او يکی است متملق و چاپلوس است. کسی که پول مي گيرد تا دروغ بگويد دلال است. کسی که دروغ می گويد تا پول بگيرد گداست. کسی که پول می گيرد تا راست و دروغ را تشخيص دهد قاضی است. کسی که پول می گيرد تا راست را دروغ و دروغ را راست جلوه دهد وکيل است. کسی که جز راست چيزی نمی گويد بچه است. کسی که به خودش هم دروغ می گويد متکبر و خود پسند است. کسی که دروغ خودش را باور می کند ابله است. کسی که سخنان دروغش شيرين است شاعر است. کسی که علی رغم ميل باطنی خود دروغ می گويد زن و شوهر است. کسی که اصلا دروغ نمی گويد مرده است. کسی که دروغ می گويد و قسم هم می خورد بازاری است. کسی که دروغ می گويد و خودش هم نمی فهمد پر حرف است. کسی که مردم سخنان دروغ او را راست می پندارند سياستمدار است هیچ کس نمی تواند شروع بد گذشته را تغییر دهد ،ولی همه می توانند برای پایانی موفقیت آمیز شروع جدیدی داشته باشند .....
جهان سوم
روزي در آخر ساعت درس يك دانشجوي دوره دكتراي نروژي ، سوالي مطرح كرد:
استاد،شما كه از جهان سوم مي آييد،جهان سوم كجاست ؟؟
فقط چند دقيقه به آخر كلاس مانده بود.من در جواب مطلبي را في البداهه
گفتم كه روز به روز بيشتر به آن اعتقاد پيدا مي كنم.
به آن دانشجو گفتم:
جهان سوم جايي است كه هر كس بخواهد مملكتش را آباد كند،
خانه اش خراب مي شود و هر كس كه بخواهد خانه اش آباد باشد
بايد در تخريب مملكتش بكوشد.
پروفسور محمود حسابي
سوالاتی که اندیشیدن شما را تغییر خواهد داد ” کشف صحیح صورت مسئله خود نیمی از راه حل است” و برای درک و کشف بهتر مسائل اولین ابزاری که برای ذهن بشر در دسترس است پرسیدن سوال است. همیشه خوب سوال پرسیدن یک هنر است ، بخصوص وقتی ما از خودمان سوال می پرسیم و پاسخ را بایستی بخشی از درون ما، حال چه ذهن باشد چه قلب ما پاسخ دهد.همانطور که داده های ورودی غلط منجر به نتیجه نا مطلوب خواهد شد، پرسیدن سوال های خوب و مهم و تاثیرگذار از خود می تواند کلیدی باشد برای یافتن پاسخ های درست و کسب موفقیت های مورد نظر. (توصیه می کنم حتما وقت بگذارید و مطالعه کنید) ادامه مطلب ... زن كه باشي دربارهات قضاوت ميكنند ؛در بارهي لبخندت كه بيريا نثار هر احمقي كردي در...بارهي زيباييات ... كه دست خودت نبوده و نيست دربارهي تارهاي مويت كه بيخيال از نگاه شكآلودهي احمقها از روسري بيرون ريختهاند دربارهي روحت، جسمت دربارهي تو و زن بودنت ، عشقت، همسرت قضاوت ميكنند تو نترس و زن بمان احمقها هميشه زيادند نترس از تهمت ديوانههاي شهر كه اگر بترسي رفته رفته زنِ مردنما ميشوي هيچ چيز ويرانگرتر از اين نيست كه بفهميم كسى كه بهش اعتمادداشتيم وهمه زندگى مان بود،عمرى ست مارافريب داده!
يكى باش براى يك نفر،نه تصويرى مبهم براى همه!
دكترشريعت
يك مرد عشق را پاس ميدارد ، يك مرد هرچه را كه بتواند به قربانگاه عشق مي آورد ،
آنچه فدا كرد نيست فدا مي كند ، آنچه شكستني است ميشكند و آنچه تحمل سوز است
تحمل ميكند ، اما هرگز به منزلگاه دوست داشتن به گدايي نمي رود .
1- من ساعت 8 شب به رختخواب رفتم و ساعتم را کوک کردم که 9 صبح زنگ بزند وقتی با صدای زنگ
ساعت از خواب بیدار شدم چند ساعت خوابیده بودم؟
2- عدد 30 را به نیم تقسیم کنید وعدد 10 را به حاصل آن اضافه کنید چه عددی به دست می آید؟ 3- مزرعه داری 17 گوسفند زنده داشت تمام گوسفند هایش به جز 9 تا مردند چند گوسفند زنده برایش باقی مانده است؟
4- اگر تنها یک کبریت داشته باشید و وارد یک اتاق سرد و تاریک شوید که در آن یک بخاری نفتی یک چراغ نفتی و یک شمع باشد اول کدامیک را روشن میکنید؟
جوا ب ها در ادامه مطلب ادامه مطلب ... این مطلب را تا آخر بخوانید و به اتفاقی که می افته کمی فکر کنید (30 ثانیه بیشتر وقت نمی گیرد) ادامه مطلب ... هنگام ناهار به شهری می رسی, رستورانی را که در میدان شهر است انتخاب کن. در حمام آواز بخوان. در روز تولدت درختی بکار. طوری زندگی کن که هر وقت فرزندانت خوبی، مهربانی و بزرگواری دیدند، به یاد تو بیفتند. بچه ها را بعد از تنبیه در آغوش بگیر. فقط آن کتابهایی را امانت بده که از نداشتن شان ناراحت نمی شوی. ساعتت را پنج دقیقه جلوتر تنظیم کن. هنگام بازی با بچه ها بگذار تا آنها برنده شوند. شیر کم چرب بنوش. هرگز در هنگام گرسنگی به خرید مواد غذایی نرو. اضافه بر احتیاج خرید خواهی کرد. فروتن باش، پیش از آنکه تو به دنیا بیایی خیلی از کارها انجام شده بود. از کسی که چیزی برای از دست دادن ندارد، بترس. فراموش نکن که خوشبختی به سراغ کسانی می رود که برای رسیدن به آن تلاش می کنن
و اگر هستی، كسی هم به تو عشق بورزد، و اگر اینگونه نیست، تنهائیت كوتاه باشد، و پس از تنهائیت، نفرت از كسی نیابی. آرزومندم كه اینگونه پیش نیاید، اما اگر پیش آمد، بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی كنی. برایت همچنان آرزو دارم دوستانی داشته باشی، از جمله دوستان بد و ناپایدار، برخی نادوست، و برخی دوستدار كه دست كم یكی در میانشان بی تردید مورد اعتمادت باشد. و چون زندگی بدین گونه است، برایت آرزومندم كه دشمن نیز داشته باشی، نه كم و نه زیاد، درست به اندازه، تا گاهی باورهایت را مورد پرسش قرار دهد، كه دست كم یكی از آنها اعتراضش به حق باشد، تا كه زیاده به خودت غرّه نشوی. و نیز آرزومندم مفیدِ فایده باشی نه خیلی غیرضروری، تا در لحظات سخت وقتی دیگر چیزی باقی نمانده است همین مفید بودن كافی باشد تا تو را سرِ پا نگهدارد. همچنین، برایت آرزومندم صبور باشی نه با كسانی كه اشتباهات كوچك میكنند چون این كارِ ساده ای است، بلكه با كسانی كه اشتباهات بزرگ و جبران ناپذیر میكنند و با كاربردِ درست صبوری ات برای دیگران نمونه شوی. و امیدوام اگر جوان كه هستی خیلی به تعجیل، رسیده نشوی و اگر رسیده ای، به جوان نمائی اصرار نورزی و اگر پیری، تسلیم ناامیدی نشوی چرا كه هر سنّی خوشی و ناخوشی خودش را دارد و لازم است بگذاریم در ما جریان یابند. امیدوارم حیوانی را نوازش كنی به پرنده ای دانه بدهی، و به آواز یك سَهره گوش كنی وقتی كه آوای سحرگاهیش را سر می دهد. چرا كه به این طریق احساس زیبائی خواهی یافت، به رایگان. هرچند خُرد بوده باشد و با روئیدنش همراه شوی تا دریابی چقدر زندگی در یك درخت وجود دارد.. بعلاوه، آرزومندم پول داشته باشی زیرا در عمل به آن نیازمندی و برای اینكه سالی یك بار پولت را جلو رویت بگذاری و بگوئی: این مالِ من است. فقط برای اینكه روشن كنی كدامتان اربابِ دیگری است! و در پایان، اگر مرد باشی، آرزومندم زن خوبی داشته باشی و اگر زنی، شوهر خوبی داشته باشی كه اگر فردا خسته باشید، یا پس فردا شادمان باز هم از عشق حرف برانید تا از نو بیاغازید. اگر همه ی اینها كه گفتم فراهم شد
دوستان پاک ، چوبهای خیسی هستند که با آتش زندگی ، نه می سوزند و نه خاکستر می شوند
روزی جناب میرعلی شاه،مولانا بنائی را طلبید.چون مولانا بنائی از دور پیدا شد، میرعلی نوعی نگاه کردن گرفت که گویا او را نمی شناخته.چون نزدیک رسید، میرعلی گفت: ((بنائی،تو بودی؟! چون از دور پیدا شدی،من خیال کردم که الاغی است می آید.)) بنائی گفت: ((من هم از دور شما را که دیدم،خیال کردم که آدمی آنجا نشسته است))!! لبخند بزن بدون انتظار پاسخی از دنیا و بدان که روزی آنقدر شرمنده می شود
که به جای پاسخ به لبخندهایت با تمام سازهایت می رقصد باور کن.
اگردرصحنه زندگى به ناگاه يکى از سيم هاى سازت پاره شد ، آهنگ زندگى را چنان بنواز وادامه بده که کسى نداند برتو چه گذشته است. همیشه از خوبی آدم ها برای خودت دیوار بساز ؛
هرگاه در حقت بدی کردن، فقط آجری از دیوار بکن
بی انصافی است اگر دیوار را خراب کنی. خدایا ، کمک کن دیرتر برنجم ، زودتر ببخشم ، کمتر قضاوت کنم و بیشتر فرصت دهم. همسرم نواز با صدای بلند گفت، تا کی می خوای سرتو توی اون روزنامه فرو کنی؟ میشه بیای و بهدختر جونت بگی غذاشو بخوره؟ شوهر روزنامه رو به کناری انداخت و بسوی آنها رفت تنها دخترم آوا بنظر وحشت زده می آمد. اشک در چشمهایش پر شده بود ظرفی پر از شیربرنج در مقابلش قرار داشت آوا دختری زیبا و برای سن خود بسیار باهوش بود,
فقط بخاطر بابا عزیزم. آوا کمی نرمش نشان داد و با پشت دست اشکهایش را پاک کرد و گفت : باشه بابا، می خورم، نه فقط چند قاشق، همه شو می خوردم. ولی شما باید.... آوا مکث کرد
بابا، اگر من تمام این شیر برنج رو بخورم، هرچی خواستم بهم میدی؟ د ست کوچک دخترم رو که بطرف من دراز شده بود گرفتم و گفتم، قول میدم. بعد باهاش دست دادم و تعهد کردم اصرار کنی بابا از اینجور پولها نداره. باشه؟ کرده بودن عصبانی بودم همسرم جیغ زد و گفت، وحشتناکه. یک دختر بچه سرشو تیغ بندازه؟ غیرممکنه. نه در خانواده ما. و مادرم با صدای گوشخراشش گفت، فرهنگ ما با این برنامه های تلویزیونی داره کاملا نابود میشه سعی کردم از او خواهش کنم. آوا گفت، بابا، دیدی که خوردن اون شیربرنج چقدر برای من سخت بود آوا اشک می ریخت. و شما بمن قول دادی تا هرچی می خوام بهم بدی. حالا می خوای بزنی زیر قولت: حالا نوبت من بود تا خودم رو نشون بدم. گفتم، مرده و قولش آوا، آرزوی تو برآورده میشه آوا با سر تراشیده شده صورتی گرد و چشمهای درشت زیبائی پیدا کرده بود آوا بسوی من برگشت و برایم دست تکان داد. من هم دستی تکان دادم و لبخند زدم دختر شما، آوا، واقعا فوق العاده ست. و در ادامه گفت، پسری که داره با دختر شما میره پسر منه ; اون سرطان خون داره. زن مکث کرد تا صدای هق هق خودش رو خفه کنه. در تمام ماه گذشته هریش نتونست به مدرسه بیاد. بر اثر عوارض جانبی شیمی درمانی تمام موهاشو از دست داده ;نمی خواست به مدرسه برگرده. آخه می ترسید هم کلاسی هاش بدون اینکه قصدی داشته باشن مسخره ش کنن
وقتي سارا دخترک هشت ساله اي بود، شنيد که پدر ومادرش درباره برادر کوچکترش صحبت مي کنند. فهميد برادرش سخت بيمار است و آنها پولي براي مداواي او ندارند. پدر به تازگي کارش را از دست داده بود و نمي توانست هزينه جراحي پرخرج برادر را بپردازد. سارا شنيد که پدر آهسته به مادر گفت: فقط معجزه مي تواند پسرمان را نجات دهد. سارا با ناراحتي به اتاق خوابش رفت و از زير تخت، قلک کوچکش را درآورد. قلک را شکست، سکه ها را روي تخت ريخت و آنها را شمرد، فقط 5 دلار.
بعد آهسته از در عقبي خانه خارج شد و چند کوچه بالاتر به داروخانه رفت. جلوي پيشخوان انتظار کشيد تا داروساز به او توجه کند ولي داروساز سرش شلوغ تر از آن بود که متوجه بچه اي هشت ساله شود. دخترک پاهايش را به هم مي زد و سرفه مي کرد، ولي داروساز توجهي نمي کرد، بالاخره حوصله سارا سر رفت و سکه ها را محکم روي شيشه پيشخوان ريخت.
دختـرک توضيح داد: برادر کوچک من، داخل سـرش چيزي رفته و بابايم مي گويـد که فقط معجـزه مي تواند او را نجات دهد، من هم مي خواهم معجزه بخرم، قيمتش چقدر است؟
مردي که گوشه ايستاده بود و لباس تميز و مرتبي داشت، از دخترک پرسيد: چقدر پول داري؟
فرداي آن روز عمل جراحي روي مغز پسرک با موفقيت انجام شد و او از مرگ نجات يافت.
دکتر لبخندي زد و گفت: پنج دلار بود که پرداخت شد.
معلمی از دانش آموزان خواست تا عجایب هفتگانه جهان را فهرست وار بنویسند. دانش آموزان شروع به نوشتن کردند. معلم نوشته های آنها را جمع آوری کرد. با آن که همه جواب ها یکی نبودند اما بیشتر دانش آموزان به موارد زیر اشاره کرده بودند: معلمی از دانش آموزان خواست تا عجایب هفتگانه جهان را فهرست وار بنویسند. دانش آموزان شروع به نوشتن کردند. معلم نوشته های آنها را جمع آوری کرد. با آن که همه جواب ها یکی نبودند اما بیشتر دانش آموزان به موارد زیر اشاره کرده بودند:
در بدترین ما آنقدر خوبی هست و در بدترین ما آنقدر بدی هست که هیچ یک از ما را شایسته نیست که از دیگران عیب جویی کنیم . روزي از دانشمندي رياضيدان نظرش را درباره انسان پرسيدند :
جواب داد : اگر انسانها داراي اخلاق باشند پس مساوي هستند با عدد يک =1 اگر داراي زيبايي هم باشند پس يک صفر جلوي عدد يک مي گذاريم =10 اگر پول هم داشته باشند دوتا صفر جلوي عدد يک مي گذاريم =100 اگر داراي اصل و نسب هم باشند پس سه تا صفر جلوي عدد يک مي گذاريم =1000 ولي اگر زماني عدد يک رفت اخلاق چيزي به جز صفر باقي نمي ماند و صفر هم به تنهايي هيچ نيست ، پس آن انسان هيچ ارزشي نخواهد داشت.
كوروش كبير : تو دنيا از سه آهنگ خوشم نمياد : صداى كودكى از بى مادرى ! صداى مجرمى از بى گناهى ! صداى عاشقى از جدايی. دریا ها نماد فروتنی هستند. در نهاد خود کوه هایی بلند تر از خشکی دارند ولی هیچ گاه آن را به رخ ما نمی کشند
هر وقت نا امید شدی برو تو کوه فریاد بزن خدایا هنوز امیدی هست ؟ آنگاه می شنوی که : هست . . . هست . . . هست Agar ensanha midanestand ke forsate bahambodaneshan cheghadr mahdod ast mohabateshan na mahdod mishod. ensan baraye piruzi afaride shode ast,ou ra mitavan nabud kard,vali nemitavan shekast dad. Ernest-heminguy va az miane anhayi ke baraye tamanaye baran be balaye kooh miravand,tanha anani ke ba khod chatr haml mikonand,be khod va khodaye khod iman darand. antoni chokhof Azadi, talashe kherad mandaney adami dr jostojuye elate hadesehast. 'Herbert Markoze' Mesle parande bash bar roye shakheye sost avaz mikhanad,shakhe milarzad vali Parande mikhanad,Chon motmaen ast ke parvaz ra midanad。。。。
انسان بودن یعنی این که وقتی با کسی مشتاقانه کوهی را بالا رفتی اما رو قله حس کردی که ازش بی نیاز شدی یادت نره که اون پایین چه قدر بهش نیاز داشتی. آخرین مطالب نويسندگان پيوندها ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]()
![]()
|
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
![]() |